|
سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : atefe
جملات و اس ام اس تریپ خسته و نا امیدی
![]() جملات و اس ام اس های تریپ خسته و ناامیدی
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست . . . خالی تر از سکوتم … انبـوهــی از ترانـه بــا یـاد صبـح روشـن اما … امیـد باطل شب دائـمی ست انـگار … . . . دیگر بهار هم سرحالم نمیکند چیزی شبیه معجزه زلالم نمیکند آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند . . . دلم به کما رفته برای مردنش دست به دعا شوید . . . پیراهنم را اتو می زنم کفش ها را دستمال می کشم زندگی اما مرتب نمی شود… . . . صــداے تپـش هـاے قلبمــ رو میشنوم ولـے هیچـ علاقه اے به زندگـے کردטּ توشـ نیستـــ . . . همـچـون ساعـت شنی شــده ام کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد و الـتـمـاس مـیـکــنــد یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم … نه …! ! لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! ! بــگـذاریــد تــمام شــوم … . . . صبحی کـــه بجـــای عـــشق با سیـــگار شروع بـــشه . . . یــــک شــــــروع دوبـــاره نیــــست امـــــتداد پایان اســــت بــــــرای کــــسی که دیــگر امــــیدی بـــه ادامه نـــدارد !! . . . گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟ . . . شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه… ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره… بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد رسما میاد تو ! . . . چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . . یـکــ اتــآقِ تـآریک یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر ! وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے . . . چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟ من از زندگی که هیچ . . پاهایم از من شکایت دارند . . . خدا میشود بلیطم را پس بگیری . . . ؟ مقصد را اشتباه آمدم . . اینجا را نمی خواهم . . . از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام . . . ماهی در برکه و برکه تهی از آب دانه در کویر و کویر تشنه پرنده در قفس و آسمان در انتظار او شب در کمین روز خفته چشمها بسته همه خسته ، همه بی کس شهر پر از زندان در بسته امید ناامیدان روزنی است از نور غافل از آنکه روزن را نیست طاقت آن نور . . . رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف که بیاید سرانجامش افتادن است . . . زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند گاهی فرصت نبود گاهی حوصله و من خیلی دیر این را فهمیدم خیلی دیر هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد نظرات شما عزیزان:
سلام
![]() سلام کردم ناسلامتی بد نیست جواب بدی ![]() سوالی داشتم میتونی کمکم کنی؟ چطور میشه تو cloob.comثبت نام کرد انگار مشکلی هست مس اینکه قبلا عضو شدم اما روحمم خبر نداره یه لطفی کن یه توضیح اساسی بده دعا میکنم با یه مرد خوب ازدواج کنی. ![]() راستی عکستم قشنگه که تو کلوب زدی. ![]()
![]() |